صبح دل انگیز پاییزی همه دوستان بخیر و شادکامی باد
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
بیا تا مهربانی پیشه سازیم به مشتی زرق و زر خود را نبازیم
چه آمد بر سر اقوام و خویشان که شد آن جمعشان اینسان پریشان؟!
چرا خواهر ز خواهر می گریزد برادر با برادر می ستیزد
چرا دختر ز مادر ننگ دارد پدر با بچه هایش جنگ دارد
چرا مهر ومحبت کیمیا شد تمام آن رفاقت ها ریا شد
نبینی خنده ای بر روی لب ها نه روز آرامشی داری نه شب ها
نه کس را لحظه ای آسوده بینی به زشتی جمله را آلوده بینی
نه آسایش نه آرامش نه راحت همه مشتاق یک آن استراحت
همه درگیر نوعی اضطرابند چه نفرینی است دایم در عذابند
چو مردم را عوض شد زندگانی شده این زندگانی، زنده مانی
چرا یک روز روز خوش نبینیم همه سر در گریبان می نشینیم
شده نایاب و لطف و مهربانی تعارف ها همه سرد و زبانی!
عمو جان، خاله جان دیگر نگوییم برای مرگ هم در آرزوییم
یکی نازد به ماشین و به باغش یکی باد تکبر در دماغش
تمام کارها گشته ریایی نجابت شد عوض با بی حیایی
فقط دنبال نفع و کار خویشند به فکر گرمی بازار خویشند
زبس حرص و طمع در سینه دارند به هم مانند دشمن کینه دارند
خدایا راه من را راست گردان مرا قانع به نان و ماست گردان
مرا یاری نما تا یار باشم برای دوستان غمخوار باشم.........
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن
ز مدينه تا به کعبه، سر و پا برهنه رفتن
دو لب از براي لبيک، به وظيفه باز کردن
به مساجد و معابر، همه اعتکاف جستن
ز ملاهي و مناهي همه احتراز کردن
شب جمعهها نخفتن، به خداي راز گفتن
ز وجود بي نيازش، طلب نياز کردن
به خدا که هيچ کس را، ثمر آنقدر نباشد
که به روي نااميدي در بسته باز کردن