ترس نبود، زیبایی نبود و خوبی هم شاید
اگر عشق نبود
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم…
(دکتر شریعتی)
ای دوست قبولم کن وجانم بستان
مستم کن وز هر دو جهانم بستان
با هر چه دلم قرارگیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی ازآنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
بازآ که تا به خود نیازم بینی
بیداری شبهای درازم بینی
نی نی غلطم که خود فراق تو مرا
کی زنده رها کند که بازم بینی
هر روز دلم در غم تو زارتراست
وز من دل بی رحم تو بی زارتراست
بگذاشتیم ،غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
برمن دروصل بسته می دارد دوست
دل رابه عطا شکسته می خواهد دوست
تقدیم شما عزیزان با صفا و آدینه خوشی داشته باشید.
ارادتمند شما : داود