شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم!
تو در کدام سحر بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟
تو در کدام کرانه تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن همراه کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین آه!
مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه!
کدام نشاط دویده است از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند
به رقص می آیند
سرود میخوانند!
چه آرزوی محالیست زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو:
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر!
تو را به هرچه تو گویی به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه صبر مخواه.
که صبر راه درازی به مرگ پیوسته است!
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته است
همه ی وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است.
S.a.S.i
کیستی که من این گونه بی تاب توام....
ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ
ﻓﺮﺩﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ ﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﯿﺰ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟
ﺑﻠﻪ ﮐﻪﺩﺍﺭﯾﻢ .ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ
ﯾﺎ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟ ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ
ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﻢ . ﺍﮔﻪ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺪﻩ
ﻣﺘﺼﺪﯼ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺵ ﯾﺦ ﺯﺩ ...
ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻨﺪﻳﺪﻥ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﻫﻤﻴﺸﻪ
ﺑﺨﻨﺪﻳﻢ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﺨﻨﺪﯾﻢ
ﭼــﻪ ﺣﻘﯿــﺮﻭﻛﻮﭼﮏ ﺍﺳــﺖ ﺁﻥ ﮐﺴــﯽ ﻛــﻪ ﺑــﻪ ﺧﻮﺩﻣﻐــﺮﻭﺭﺍﺳﺖ !
ﭼــﺮﺍ ﻛـــﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧــﺪ ﺑﻌــﺪ ﺍﺯ ﺑــﺎﺯﯼ ﺷﻄﺮﻧــﺞ ، ﺷــــﺎﻩ ﻭ ﺳـﺮﺑــﺎﺯ ﻫـﻤــﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺟﻌﺒــﻪ ﻗــــﺮﺍﺭﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧـــﺪ .ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺷﺎﻩ ﻭﮔﺪﺍ و ﺩﺍﺭﺍ ﻭﻧﺪﺍﺭ ﻗﺒﺮﺍﺳﺖ
ﺑﺮﺍﮮ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﮐﺒﺮﯾﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻪ " ﮐﺒﺮ "ﺩﺍﺷﺖ ﻧﻪ " ﺭﯾﺎ ...." ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ " ﺗﻘﻮﺍ " ، ﺑﺎ ﯾﮏ "ﺗﻖ " ، " ﻭﺍ نرود....
پسر پادشاه و بذر کوجک...
پادشاهی تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند،
اما بر اساس قوانین کشور پادشاه میبایست متاهل باشد.
پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند.
آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها «بذر کوچکی» داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد.
دختران از روز بعد دست به کار شدند و در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی میکرد،
او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت، اما در پایان 90 روز هیچ گلی سبز نشد!
خیلیها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت:
«نمیخواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو!».
روز موعود پادشاه دید که 99 دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند،
سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید.
آنگاه رو به همه گفت: "عروس من این دختر روستایی است!
قصد من این بود که صادق ترین دختر را بيابم! تمام بذر گلهایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود، اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد"
زیباترین منش انسان راستگویی است....
Sting – Shape of My Heart (یه آهنگ به یاد موندنی)
He deals the cards as a meditation
او با تفکر کارتهایش را بازی میکند
And those he plays never suspect
در کارتهای بازی او شک وجود ندارد
He doesnt play for the money he wins
او برای بردن پول بازی نمیکند
He doesnt play for the respect
او برای جلب احترام بازی نمیکند
He deals the cards to find the answer
او برای رسیدن به یک جواب کارتها را بازی میکند
The sacred geometry of chance
محاسبة مقدس احتمالات
The hidden law of probable outcome
قانون پنهانی از نتیجه احتمالی
The numbers lead a dance
اعداد رقصی را در پی دارند
I know that the spades are theswords of a soldier
میدانم که پیک شمشیر سرباز است
I know that the clubs are weapons of war
میدانم که خاج سلاح جنگ است
I know that diamonds mean money for this art
میدانم که خشت به معنی پول برای این هنر است
But thats not the shape of my heart
اما هیچ کدام شکل قلب من نیست
He may play the jack of diamonds
ممکن است سرباز خشت بازی کند
He may lay the queen of spades
شاید بی بی پیک بازی کند
He may conceal a king in his hand
شاید شاهی را در دستش پنهان کند
While the memory of it fades
تا زمانی که از خاطرها برود
I know that the spades are the swords of a soldier
میدانم که پیک شمشیر سرباز است
I know that the clubs are weapons of war
میدانم که خاج سلاح جنگ است
I know that diamonds mean money for this art
میدانم که خشت به معنی پول برای این هنر است
But thats not the shape of my heart
اما هیچ کدام شکل قلب من نیست
thats not the shape
هیچ کدام شکل
shape of my heart
شکل قلب من نیست
And if I told you that I loved you
اگر بگویم که عاشقت بودهام
Youd maybe think theres something wrong
شاید فکر کنی یک چیزی درست در نمیآید
Im not a man of too many faces
من مردی با چهرههای گوناگون نیستم
The mask I wear is one
نقاب من فقط یکی است
Those who speak know nothing
کسایی که حرف می زنند چیزی نمیدانند
And find out to their cost
و خودت ارزش آنها را خواهی فهمید
Like those who curse their luck in too many places
مانند کسانی که برای شانس آنها نفرینی را در چندین محل قرار دادهاند
And those who smile are lost
و کسانی که می خندند گم شدهاند
I know that the spades are the swords of a soldier
میدانم که پیک شمشیر سرباز است
I know that the clubs are weapons of war
میدانم که خاج سلاح جنگ است
I know that diamonds mean money for this art
میدانم که خشت به معنی پول برای این هنر است
But thats not the shape of my heart
اما هیچ کدام شکل قلب من نیست
Thats not the shape of my heart
هیچکدام شکل قلب من نیست
من یک کارمند هستم!!!
1 ) ﺩﺭ ﯾﮏ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﻭ ﻭﻋﺪﻩ ﻧﺎﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﻢ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎﻫﯽ 50.000 ﺗﻮﻣﺎﻥ
2 ) ﻣﺎﻫﯽ 4 ﺷﺎﻧﻪ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﻢ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎﻫﯽ 40.000 ﺗﻮﻣﺎﻥ
3 ) ﻣﺎﻫﯽ 90.000 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﻭﻏﻦ ﻭ ﭘﯿﺎﺯ ﻭ ﺳﯿﺐ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﻢ
4 ) ﻣﺎﻫﯽ 80.000 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﻢ
5 ) ﻣﺎﻫﯽ 45.000 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻣﯿﻮﻩ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﻢ
6 ) ﻣﺎﻫﯽ 200.000 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻗﺴﻂ ﻣﯽ ﺩﻡ
7 ) ﻣﺎﻫﯽ 45.000 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﭘﻮﻝ ﺁﺏ ﻭ ﺑﺮﻕ ﮔﺎﺯ ﻣﯽ ﺩﻡ
8 ) ﻣﺎﻫﯽ 65.000 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﭘﻮﻝ ﺗﻠﻔﻦ ﻭ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ
9 ) ﻣﺎﻫﯽ 90.000 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﯿﺪﻫﻢ
10 ) ﻣﺎﻫﯽ 400.000 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﭼﻬﻞ ﻭ ﭘﻨﺞ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻦ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﺭﻡ
ﻭ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻣﺴﺎﻋﺪﻩ ﺍﺯ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﺎﻩ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ !
ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺭﻭﯼ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ،
ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺎ ﺍﺻﻼً ﻣﺮﯾﺾ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﻮﯾﻢ ﺧﻮﺩﺩﺭﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ
ﮐﻨﯿﻢ .
۲ ) ﺑﺮﺍﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ﺳﺮﻭﯾﺲ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ، ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ
ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ
۳ ) ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻭ ﻣﺎﻫﯽ ﻭ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﻋﺴﻞ ﻭ … ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ
ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺿﺮﺭ ﺩﺍﺭﺩ
۴ ) ﺑﺮﺍﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻤﯿﺨﺮﻡ ﭼﻮﻥ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ , ﺍﮐﺜﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺮﭼﺴﺐ
ﺗﻬﺎﺟﻢ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ .
۵ ) ﻣﻄﻠﻘﺎً ﺑﻪ ﺳﻔﺮ ﻧﻤﯽ ﺭﻭﯾﻢ؛ ﭼﻮﻥ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ ﺑﺮﻭﺩ
ﻧﻪ ﺟﺴﻢ ﺁﺩﻣﯽ . ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ، ﻣﻦ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﯾﺎ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ
ﻣﺸﻬﺪ (ﭘﺪﯾﺪﻩ ﯼ ﺷﺎﻧﺪﯾﺰ ) ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﯾﺎ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﺎﯼ ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﻭ ﻋﺮﺑﯽ ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻫﺮ
ﺟﺎ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺳﻔﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ،
ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﭼﻮﻥ ﺍﮐﺜﺮ ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻥ ﻣﺴﺘﺎﺟﺮ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﺎ ﯾﮏ
ﻭﻋﺪﻩ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺣﺬﻑ ﮐﻨﻨﺪ ، ﻭ ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﻭﻋﺪﻩ ﻫﻢ ﻣﺎﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺎ ﻧﻮﻥ
ﺑﺨﻮﺭﻥ ...
ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻥ ﻣﺤﺘﺮﻡ ! ﻭﺍﻗﻌﺎً ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯿﺪ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﺷﻤﺎ ﭼﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯾﺪ ؟
ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ؟؟ ﻧﻪ ﺧﯿﺮ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﻢ، ﻣﺎ
ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﻭﻋﺪﻩ ﯼ ﻏﺬﺍﯾﯿﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﯼ ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ ﻭ ﻓﻠﺴﻄﯿﻨﯽ ﺑﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺳﺮ ﺣﺎﻝ
ﺑﺎﺷﻦ ﻭ ﺍﮔﻪ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﯾﻤﻮﻥ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻦ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻓﺘﻨﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﺩﺭﺳﺖ
ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﺯﺷﻮﻥ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﻦ ﻻﺍﻗﻞ ﺑﺘﻮﻧﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﮔﯽ ﮐﻨﻦ،
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﺮﻡ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ،
ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ، ﻫﯿﭻ ﻓﺮﻗﯽ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺣﻀﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻣﯿﺮﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،